هورمون و ذهن...

ساخت وبلاگ
کـجــای ایـن جــنـگـل شــب پنهون می شی خورشیدکمپشـت کدوم ســد ســکـوتپـر مـی کــشــی چــکـاوکمچرا بـه من شک می کنیمـن کـه مـنـــم بـرای تــولبـریـزم از عـشــق تــو وسـرشــارم از هــوای تــودسـت کدوم غزل بـدمنـبــض دل عـاشـقـمـوپشت کدوم بهانه بازپنهون کنم هق هقـموگـریه نمی کنم نـــروآه نمی کـشـم بشی هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 9 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 4:07

بعضی وقتا به خودت میای و میگی الان باید تازه وسط اردیبهشت باشه...چی شد که یه هو خرداد هم تموم شد؟ بعد یادت میاد اونقدر درگیر بودی که نفهمیدی این روزا چه طور گذشتن... یکی این یه ماه زندگیتو دزدیده... یه وقتی به خودت میای میگی من الان باید ۲۵ سالم باشه...چی شد که الان ۲۹ سالمه.... بعد یادت میاد اونقد هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 31 تاريخ : دوشنبه 29 خرداد 1396 ساعت: 13:05

من ازت میخوام...

ازت میخوام که به لطف و کرمت همه ی کارهای نصفه نیمه رو به سامون برسونی...

ازت میخوام که برای مدتی هم حتی اگر که شده همه چیز از حالت بلاتکلیفی در بیاری...

ازت میخوام که زندگی کمی از دور کند خارج بشه و به نتایجی برسه....

افوض امری الی الله ولله بصیر بالعباد....

پ.ن. لطفا برای ارزوی من دعا کنید دوستان و رهگذران عزیز...من هم برای همه شما دعا میکنم که خدا صدای اعماق قلبتون رو بشنوه حتی اگر هیچ بنی بشری نشنیده اون صدا رو....

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 13 تاريخ : دوشنبه 29 خرداد 1396 ساعت: 13:05

روزهایی که امید دیدار او را نداشتم، دلم خالی بود. 

نمی دانستم چگونه وقت خود را پر کنم. 

هر آن منتظرش بودم. 

در خیابانهایی که هرگز در آن آمد و شد نداشت، در ساعاتی که صریحاً می‌دانستم مشغول کار است. 

در خانه‌هایی که اصلاً صاحبان آنها را نمی‌شناخت، همیشه منتظرش بودم...

چشمهایش نوشته بزرگ علوی

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 29 خرداد 1396 ساعت: 13:05

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 29 خرداد 1396 ساعت: 13:05

در من کوچه ایست که باتو در آن نگشته ام...سفری ست که باتو هنوز نرفته ام...روزها و شب هایی ست که با تو به سر نکرده ام ...و عاشقانه هاییست که باتو هنوز نگفته ام . . .در من حرفایی است که هنوز نفس می کشند....آرزوهایی که هنوز به انجام نرسیده اند...در من پاره ای از تو می تپد و این جان نیمه جانم ازو زنده ا هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 29 خرداد 1396 ساعت: 13:05

ابجیم به علی گفته بود که دایی الام برات اسباب بازی خریده... باز دویده اومده گوشی رو گرفته میگه بذارین خودم حرف بزنم...دایی الامِ خودمه.... میگه دایی چرا جوش زدی؟!! من همینجور تو شوک که این بچه از کجا میدونه جوش چیه...خواهرم میگه بهش گفتم نرو تو افتاب وگرنه پوستت جوش میزنه.... بعد میگم علی برات کلی ا هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 29 خرداد 1396 ساعت: 13:05

سوال هر روز....هر لحظه...هر ناگهان...

یعنی اونم دلش برای من تنگ میشه؟

یعنی اونم از رفتن من دلگیر و غمگینه؟

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 11 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 21:35

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 18 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 21:35

1. طوفان اومده این روزا...زیر درختا پر از بچه پرنده های ی پر و بال و مرده است...لونه ی پرنده ها ویرون شده... 2. دیشب یه هو فشارم افتاد...رو صندلی ولو شدم و با خودم فکر میکردم کاش یکی بود تا دم خوابگاه دستمو میگرفت زمین نخورم...سندروم های زنانه هر ماه به شیوه ی جدیدی بروز میکنن... 3. امروز اون است هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 18 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 21:35

ما خانوادگی عجیب هستیم... یعنی در عین حال که هر چهار تا بچه ادم های عمیقی هستیم..یک ته مایه های گیجی و بی اعتماد بودن به خود هم داریم.... هر وقت من گیج میزنم برادرم و خواهرم به من میگن ما یکی رو تو سازمان سنجش داریم حتما که هوامونو داشته تا تو شریف قبول شدی برای هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 14 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 21:35

یک انسان...به خصوص یک مرد..باید کم گوی و گزیده گوی باشه... چه معنی میده بعد دو قرن طرف رو میبینی هنوز نشیمنگاه محترم به صندلی نرسیده شروع میکنه سوال پرسیدن و الارم دادن که چند ساله اینجایی...کجا زندگی میکنی...پس کی میخوای فلان کارو بکنی... من همیشه سعی میکنم خیلی لطیف و محترمانه برخورد کنم...به خصوص هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 10 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 21:35

چرا تو این قدر خوبی؟

چرا اینقدر نزدیکی؟

چرا اینقدر فهمیدنی هستی؟

چرا مثل بقیه همیشه نمیگی وقتم تنگه...میخوام هسته ی اتم بشکافم؟

چرا نمیگی شماها در حد من نیستید و من رو چه به شماها؟

چرا اینقدر قشنگ خوشحال میشی؟

چرا اینقدر خوب همه چیزو توضیح میدی؟

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 25 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 15:05

هر روز یک شنبه ارزو میکنم کاش برای همیشه توی یک شنبه میموندیم...

خلوت...

آروم...

تنها...

قدم زنون تا کنار مزرعه...

نشستن زیر درخت سبز کنار مزرعه...

دیدن ادما و بچه های کوچولوشون...

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 13 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 15:05

در این برهه از زندگی همه چیز زندگی یا داره میره رو هوا...یا رو هواست...یا خوشحال کننده نیست...

خیلی چیزا سر جای خودش نیست....

از همه چیز فقط بین ۲۰ تا ۴۰ درصد برقرار هست...

تنها تو یه مسیله ی بهینه سازی هستی که ۸۰ درصد به جواب اپتیموم و بهینه نزدیکه اما این اپتیموم فیزیبل نیست....

از تمامِ تو...صفر درصد سهمِ منه...

وای بر جامِ خالیِ من....

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 15:05

1. منتظرم و حس میکنم زمان داره منو به سخره میگیره... 2. برای استاد غذای ایرانی پختم....یه ته چین مرغ و یه ظرف هم دسر مشکوفی....اومد دم خوابگاه....گفت الهام اماده شو بریم خونه همه با هم نهار بخوریم...گفتم من نمیام اما امیدوارم شما خوشتون بیاد از غذا...ایمیل زده که این غذا متفاوت ترین غذای تمام عمر هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 15:05

تابستون که میشه... باید یه بغل کتابای روشن و قشنگ و شاعرانه داشته باشی برای عصر... ورداری بری تو باغ وسط علفا بشینی و کتاب بخونی.... بوی علف رو نفس بکشی و صدای جیرجیرکا رو گوش بدی.... بعد دراز بکشی و میوه هایی که روی لپشون یه ذره رنگ زده رو ببینی و نور ملایم خورشید از لای برگای درختا بخوره به صورتت هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 13 تاريخ : شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 18:27

1. دیشب داشتم با مادرم و علی اسکایپ میکردم...مامانم گفت علی بیا داییت برات قصه بگه.... دوید اومد گفت دایی برام قصه ی گرگ رو بگو....براش یه قصه پند اموز از خود ساختم و پرداختم و تعریف کردم... گفت حالا قصه ی پلنگ رو بگو...باز براش قصه ی یه پلنگ مهربون رو گفتم... گفت حالا قصه ی پرنده رو بگو...براش یه ق هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 17 خرداد 1396 ساعت: 12:36

همیشه دلم میخواست یه پسر داشته باشم اسمش علی باشه...

حالا علی کوچولو خواهر زادمه و من افتادم به عجله که پس اسم پسرم چی باشه...

فعلا تصمیم گرفتم اسم پسرم جلال باشه و اسم دخترم مه جبین....

جلال کوچولو...

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 39 تاريخ : چهارشنبه 17 خرداد 1396 ساعت: 12:36

خوب...امروز روز تولدم بود... گم بود توی شلوغی این روزا... تعدا تبریکای تولد امسال خیلی کم بود امسال... دیگه هیچ کی تو تبریک تولد ارزو نکرده که سال دیگه کنار همسر شمع فوت کنم... ایکس اینقد درگیر و بی حواسه که شب در حالی که کله اش تو ساندویچ بود تولدم رو تبریک گفته... ایگرگ دوباره پیداش شده و تولدم و هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 17 خرداد 1396 ساعت: 12:36